پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۲۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
در لحظهای که باید حواسش چهارمیخ کار میشد، دل بردن از آن دختر سخت بود. اما حفظ ظاهر کرد:
-چه قانونمند. خوبه لوکیشنو نفرستاده بودم.
-چطور؟ خشک میشدم از انتظار؟
در حال جمع و جور کردن پازلی که روی تخته چسبانیده بود، سعی داشت در نقش مردی که از شنیدن صدای یار اشتیاق دارد، صحبت کند:
-فک کن کسی رو بکارم.
-همون! به وقتش مردعنکبوتی میشید.
-البته کارآگاه گجتم هلیکوپ
آمینا
00🥰🥰💗💖💝